درباره وبلاگ


دانشمدی آزمایش جالبی انجام داد. او در میان یک آکواریوم یک دیوار شیشه ای قرار داد، که آنرا به دو بخش تقسیم کرد. در یک بخش، ماهی بزرگی قرار داد وبخش دیگرماهی کوچی که غذای مورد علاقه ماهی بزرگتر بود. ماهی کوچک، تنها غذای ماهی بزرگ بود و دانشمند به او غذای دیگری نمی داد. او برای شکار ماهی کوچک، بارها و بارها به سویش حمله برد، ولی هر بار با دیوار شیشه ای برخورد می کرد، همان دیوار شیشه ای که او را از غذای مورد علاقه اش جدا می کرد. پس از مدتی، ماهی بزرگ از حمله و یورش به ماهی کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوی آکواریوم و شکار ماهی کوچک، امری محال و غیر ممکن است. در انتها دانشمند شیشه بین دو بخش آکواریوم را برداشت، ولی دیگر هیچگاه ماهی بزرگ به ماهی کوچک حمله نکرد و به آن سوی آکواریوم نیز نرفت. گرچه دیوار شیشه ای دیگر وجود نداشت، اما دیواری که در ذهن ماهی بزرگ ساخته شده بود.هیچگاه فرو نریخت، دیواری که از دیوار واقعی سخت تر و بلندتر می نمود و آن دیوار، دیوار بلند باور خود بود.
موضوعات
آرشيو وبلاگ


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 104
بازدید هفته : 120
بازدید ماه : 290
بازدید کل : 46594
تعداد مطالب : 178
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



مشاهده جدول کامل ليگ برتر ايران

تعبیر خواب

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
ســـــــرگــــــرمــــــی
بــــرتـریــــن ســـایـت مـطالـــب تـفــریحــــی , ســـرگـرمـــی و دانســـتنـی
پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب:, :: 11:9 ::  نويسنده : NASEH

 

رفتم دم مغازه یارو میگه چیزی میخواستید گفتم پ ن پ اومده بودم حالتونا بپرسم


شب خسته ازسركارميرم خونه زنگ ميزنم؛مامان:كيه؟ميگم مامان بازكن'مامان:سجادتوايي؟ميگم پ ن پ ازطرف ايرانسل پژو207واستون آوردم!

اومدم خونه ميبينم هيچكس نيست زنگ زدم داداشم ميگم كجايي كي مياي ؟ميگه خونه دوستمم نگران نباشيد يه ساعت ديگه ميام ميگم اومدني شام بگير بيا مامانينا نيستن ميگه اهان زنگ زدي بمن كه شام بگيرم بيارم؟پ ن پ روز جهانيه براداران نگرانه زنگ زدم ابراز نگراني كنم


 

 

مهمون اومده خونمون مرغ عشق هامو دیده رو لوستر میگه : مرغ عشقن اینا ؟؟؟ گفتم پـَـــ نــه پـَـــ گونه نادری از میمون های بالدارن که فقط در شمال خونه ما رو لوستر زیست میکنن …

 رفتم در خونه همسایمون. به دخترش میگم مامانت خونست؟میگه : آره کارش داری !!! میگم پـَـــ نــه پـَـــ . . . اومدم ازش بپرسم ببینم مرغ همسایه غازه؟؟؟؟

به مامانم میگم یه سیب برام بیار ، میگه واسه اینکه بخوری ؟ پـَـــ نــه پـَـــ میخوام چک کنم ببینم قانون نیوتن هنوز سر جاشه یا نه !!!


باکلی احساس به نامزدم میگم :
وای چقدر دوست دارم…میگه از ته دل میگی؟
پ ن پ از سر پیچ لوزالمعده میگم!!!

یارو کچله میره آرایشگاه ، مردم بهش نگاه میکنن میپرسن :(( حتما اومدی آب بخوری؟)) کچله میگه :(( پَ نَ پَ اومدم ساندویچ بخورم ))


يارو با 130 تا سرعت زده به يه عابر پياده ، عابره پرت شده 70 متر اونطرفتر افتاده زمين هيچ تکونيم نميخوره.دوستم ميگه يعني مرده؟ميگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ داره تمارض ميکنه پنالتي بگيره








پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب:, :: 11:5 ::  نويسنده : NASEH

تو صف نونوایی وایسادی یه یهرو از راه میرسه میگه ببخشین شمام تو صفین؟؟؟؟؟؟؟
پ ن پ وایسادم اینجا دارم نقش زنبیلو بازی میکنم منتظرم صاحابم بیاد

داشتیم با بابام فیلم میدیدیم...فیلمش گریه دار بود ما هم افتادیم گریه...مامانم اومده میگه:آخی...فیلمش گریه دار بود؟؟؟؟؟..میگم پ ن پ خنده دار بود...خواستیم کارگردانو ضایع کنیم...


فیروز کریمی بعد از تساوی در آخرین لحظه مقابل نفت با گزارشگر تلویزیونی چنین حرف زد:
مصاحبه کننده: شما دقیقه ۹۳ بازی رو به تساوی کشوندین، آیا این اتفاق حاصل خوش شانسی نبود؟
فیروز کریمی: پَ نه پَ حاصل برنامه ریزی تاکتیکی بود!

دوازده شب رسيدم دم خونه کليد نداشتم به داداشم زنگ زدم ميگم يواش درو باز کن بقيه بيدار نشن .ميگه در خونه رو؟ پـَـــ نــه پـَـــ در يخچالو!!! سر شب گرمم بود رفتم پشت تخم مرغها!!!




صفحه قبل 1 صفحه بعد

 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب